حرفاي من وتو...........
سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 21:13 ::  نويسنده : مهدي       

کودک بیچاره به زور جلوی خودش را گرفته بود تا گریه‌اش نگیرد. با ناراحتی و غمی سنگین مرتب این جمله را تکرار می‌کرد. مادر که باورش نمی‌شد با شگفتی تمام به چشمان پسرک خردسالش خیره شده بود.
مادر: ببینم تو امروز توی مهد کودک چه کار کردی؟ چی شده؟
کودک: مامان … من محمد را دوست ندارم!
مادر: محمد دیگه کیه؟
کودک: پیامبر ما مسلمان‌ها.
مادر که تازه متوجه شده بود منظور این کودک بی‌نوا از محمد ، همان پیامبر عزیز اسلام است‌،‌ به صورت خود زد و گفت: خدا مرگم دهد. بگو ببینم چرا این حرف را می‌زنی؟
کودک: برای این که به من شکلات نمی‌دهد!
مادر با تعجب: تو پیامبر اسلام را مگر دیده‌ای که بهت شکلات نداده است؟
کودک: نه ولی امروز خانم مربی ما گفت که روح محمد به مدرسه ما می‌آید. مسیح هم می‌آید. آن وقت شما ببینید که کدامشان شما را بیشتر دوست دارند.
خانم مربی از بچه‌ها خواست چشم‌هاشان را ببندند و سرهایشان را روی میز بگذارند… بچه‌ها هم همین کار را کردند.. بعد گفت الان محمد می‌آید و آن وقت ببینید برای کدام‌یک از شما هدیه می‌آورد! یه کم که گذشت گفت چشم‌هایتان را باز کنید.. ولی ما وقتی که چشم‌هایمان را باز کردیم او هیچ چیزی برایمان نیاورده بود…


بعد دوباره گفت چشم‌هایتان را ببندید. الان مسیح می‌خواهد بیاید. بعد از این که مسیح آمد ما چشم‌هایمان را بازکردیم. مسیح برای همه مسیحی‌ها یک شکلات روی میز گذاشته بود …
و کودک بیچاره دیگر نتوانست تحمل کند و زد زیر گریه….......

 



یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 23:56 ::  نويسنده : مهدي       

ای کاش کودک بودم ،تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود. ای کاش کودک بودم ، تا از ته دل می خندیدم، نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم. ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو، همه چیز را فراموش می کردم



پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : مهدي       

دیدی عشقم...دیدی ای بهترینم ...دیدی ای خوشنام ترین نامها... دیدی عاقبت تو را یافتم...دیدم تو را و وجودم را به تو هدیه کردم... می دانم که خودت خواستی ..خود خواستی که منو جذب کردی... خوب به یاد دارم ...اولین پیامت را...میدانی چه میگویم...یادت هست... که خریدار دلم شدی ...باعث گرمی بازارم شدی... همان جا ...در کوی عاشقان ...تو بودی و من ... به بهای عشقت...چه گران پرداختم...تاوان عاشقیت را... دلم مات شد ... مات و مبهوت ... ترانه خوان شب من قلب تو بود.... یقین دارم که امن ترین جا ی زمان...قلب تو بود.. خوب یادم هست..آن قدیما..آن دوردورا...اما حیف.... من امروز سخت دل تنگ توام ...سخت دیوانه دیدار توام... دلتنگ تراز هر عاشق..آخه من...آخه من مجنون و دیوانه وشیدای توام.. شیفته یک لبخند...یک تبسم... شیفته عشق توام... باز تابش خورشید دلت...من دلگیر نمی از باران...



زن: ببینم حقوق این ماهت کجاست؟
مرد: سر قبر بابات !! ( البته تو دلش میگه )







زن : جون من اذیت نکن میخام باهش ریمیل ، رژ و ..... بخرم.
مرد: ندارم به پیر به پیغمیر ندارم !! بد بختم کردی 







زن (در حالی که جیب پشت شلوار شوهرش رو چک می کنه): پس کجا قایمش کردی ذلیل مرده؟!
مرد با گریه: به خدا تو جیبام نیست!







زن: ای وای اونجا رو کیفم گذاشتیش!
مرد: امون نمیدی بهت بگم که







زن: مرسی عزیزم بیخود نیست من اینقدر دوست دارم!
مرد : خودتی

 

 



سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:حق من,حق تو,عشق من, :: 13:4 ::  نويسنده : مهدي       

امروز با خودم فكر ميكردم كه تو ..................

تو ميتوني

اره تو ميتوني!

چرا كه نتوني؟؟

تو ميتوني به منم بگي دوسم نداري

ميتوني نخواي كه منو ببيني

ميتوني گوشاتو ببندي وبه حرفام گوش ندي

ميتوني دهنمو ببندي كه صدام درنياد

ميتوني يه دنيا ازمن فاصله بگيري

ميتوني به پيامكام جواب ندي ميتوني نوشته هامو نخوني

ميتوني نوشته هامو نخوني

اره بخدا قسم تو ميتوني همه ايكارارو انجام بدي

تو حتي ميتوني جونمم بگيري

اماااااااا!!!!!!!!!

تو نميتوني ازمن بخواي كه دوست ندشته باشم

نميتوني كه عشقتو از من بگيري چون اين عشق زائيده قلب منه ومال منه

پس تو تمام تنهاييام به اين دلخوشم كه من دوست دارم

حالا تو دوسم داشته باشي يا نه تو اين حس من تاثيري نداره ومن همچنان دوست دارم

عشق من دوست دارم    



دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:20,نمره 20, :: 22:56 ::  نويسنده : مهدي       

سلام سپيد

امروز روز خوبي بود ميانترمم كه8نمره داشت 20گرفتم

دوس داشتم همون لحظه بهت اس بدم وبگم كه چقد خوشحالم اما.....

شاديامو تو صندوقچه قديمي مادربزرگم پنهون كردم هركي وقت داشتي بگو كه بيارمشون باهم تقسيمشون كنيم اي دليل خنده هاي من




ژرالدين دخترم:


اينجا شب است٬ يک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهيان بی سلاح خفته اند.
...................



ادامه مطلب ...


یك نظرسنجی در برایتون انگلیس نشان داد از نظر دوستداران ادبیات، یك خط از رمان «بلندی‌های بادگیر» اثر «امیلی برونته»، رمانتیك‌ترین جمله در تاریخ ادبیات انگلیسی است.

................



ادامه مطلب ...


اگر چشم مدخل روح باشد، آنوقت میتوان گفت که لب هم راهرو ذهن اسـت. مــا افکار خود را با یک لبخند انتقال می دهیم، عشق را در کلمـات می گنجانیم و علایق خود را با بوسه ابراز می نماییم. در یک بوسه مطالب عمیقی وجود دارد که بیان آن ها فرای لغات و کلمات است.........



ادامه مطلب ...


شنبه 19 فروردين 1391برچسب:شيطنت,چشمان تو, زيبا, :: 10:32 ::  نويسنده : مهدي       

 

 

  چشمان من تماشاییست

 

                                   هر بار اندامت

 

                                           آن خواهش موزون را تکرار می کند

 


 


 

تو را می بینم

 

                      با شیطنت ایستاده  گوشه ی سر نوشتم

 

                                                      و اندوه را گمراه می کنی

 

تو را آسمانی می بینم

 

                               که آبستن هزار خورشید است

 

مرا مردی بدان

 

                          که دستی بلند در چیدن ستاره دارد

 


 


 

هر روز بارها از نو آفریده می شوی

 

                          در من هیجان کشف سرزمین های ناشناخته ست

 


 


 

باید اعتراف کرد

 

                   زیبایی ات عدالت خدا را

 

                                                 انکار می کند

 

 

 

                                                                              تقديم به سپيد

 



 



 
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حرفاي من وتو........... و آدرس دردونه.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 105
بازدید کل : 7379
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1


Alternative content