حرفاي من وتو...........
جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:0 :: نويسنده : مهدي
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا دوست داری ؟ چرا عاشقم هستی ؟ پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ؟!!!! پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم دختر گفت : اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم . شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد اما تو نمی توانی این کار را بکنی !!!! پسر گفت : خوب ... من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی چون صدای تو گیراست چون جذاب و دوست داشتنی هستی چون باملاحظه و بافکر هستی چون به من توجه و محبت می کنی تو را به خاطر لبخندت دوست دارم به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت نامه بدین شرح بود : عزیز دلم !!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم ..... اکنون دیگر حرف نمی زنی پس نمی توانم دوستت داشته باشم دوستت دارم چون به من توجه و محبت می کنی ...... چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی نمی توانم دوستت داشته باشم تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم ..... آیا اکنون می توانی بخندی ؟ می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟ ...... پس دوستت ندارم اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد در زمان هایی مثل الان هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار؟ نه و من هنوز دوستت دارم . عاشقت هستم پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:29 :: نويسنده : مهدي
امروز سرم خورده به سنگ فهمیدم که... سرگیج هام بدجوری عذابم میده موندم تو چند راهی ... به کی بگم که منم یه ادمم به هر کی بگم می خنده حتی خودت ولی راهمو انتخاب کردم اگه قتلگاهمم باشه بدون تردید می رم تا... پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : مهدي
اين اولين قرارمون بود يادته؟؟ من تعريف ميكنم اگه جايي اشتباه گفتم تو اصلاحش كن صبح زود باهم قرار گزاشتيم تو اول خط سوار شدي من دوتا ايستگاه بعد مترو خيلي شلوغ بود يادته؟/ قطارش تندرو بود ازت پرسيدم كدوم واگني يه ادرسايي دادي عجيب غريب خلاصه قطار شلوغ بود وقرار شد تو ايستگاه صادقيه ببينمت رسيديم ايستگاه صادقيه دل تو دلم نبود تو همين حال بودم كه ديدمت اومدم نزديك و سلام احوال پرسي كرديم رفتيم تا سوار مترو بشيم تو مترو به من نزديك تر شدي خيلي نزديك با تمام وجود حست ميكردم اما يكم حيا و شرم باعث ميشد كه نتونم تو بغلم جا بدمت رفتيم ايستگاه بعد حقاني پياده شديم حواس پرت شده بودم ايستگاه حقاني بايد پياده ميشديم يه ايستگاه برگشتيم عقب و رفتيم حقاني از اونجا سوار اتوبوس شديمو رفتيم سازمان مركزي تو اتوبوس چش ازت برنداشتم از ديدنت لذت ميبردم رسيديم به استگاه نيستان نهم سازمان مركزي همينجا بود رفتيم و كارمون انجام داديم ونامه رو تحويل داديم واومديم بيرون داشتيم تو پاسداران قدم ميزديم كه حس ميكردم بهم نزديكتر ميشي يگه اون شرمه تو وجودم نبود من نزديك ميشدم دوش به دوش هم را ميرفتيم دنبال يه سوپر ماركت بوذم تا يچيزي بگيرم بخوريم كه پيدا نكردم از يه دكه روزنامه فروشي 2تا هاي باي و 2تا شيركاكائو گرفتم رفتيم تو ايستگاه اتوبوس نشستيم و شيركاكائومونو خورديم شيركاكائو تموم نشده بود كه اتوبوس اومد پاكت شير كاكائو رو تو ايستگاه گذاشتيمو سوار اتوبوس شديم واقعاا كه شهروند نمونه عاشق به من و تو ميگن لطفش به اينه كه باقيشو خودت بگي باقي خاطررو خودت برا دوستاني كه اين مطلب رو ميخونن تعريف كن............
سلام دوستاي گلم ببخشيد كه از هر دري براتون مينويسم ببخشيد كه اشفته براتون مينويسم ببخشيد كه از دردام براتون مينويسم ببخشيد كه از نبودنش براتون مينويسم منو ببخشيدددد منو ببخشيد نميدونم ولي شايد اين تقدير منه اينكه خورد بشم بشكنم صداي شكستن دلمو بشنوم ولي بخندم صداي شكستن غرورمو بشنوم وبازم بخندم شايد شايد شايد اين رسم زمونست اما تويي كه ميدوني منظورم چيه و طرف حرفم هستي يه بار با خودت بشين و خاطراتتو مرور كن بعد كلاتو قاضي كن و ببين اينه حق من؟؟ اينه جواب من ؟؟؟؟؟؟؟؟ اينه جواب عشق من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:52 :: نويسنده : مهدي
خدايااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خداياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بدادم برس كه داغونم كاش يكي منو ميفهميد كاش ميفهميد كه چه غوغايي تو دلمه نخاستم يكي بياد بگه عزيزم چته لاقل يكي بياد بگه چه مرگته يه پس گردني بزنه كه برق از سه فازم بپره و حالم عوض بشه خدااااايااااااااا
صدايت مي كنم در لحظه هاي خيس نيايش لحظه هايي از جنس پرستش
با تو سخن ميگويم گاه با زبان گاه با اشك..... چقدر زيباست لحظه هاي ناب دل دل كردنم با تو......
مي دانم در خلوت سكوتمان سكوتي كه برايت پر است از فرياد نا گفته هاي من تنها من هستم و تنها تو..........
چقدر خوب است كه حرفهاي دلم را فقط تو ميداني تويي كه چون من تنهايي يا شايد نه...... من چون تو تنهايم
براي همين است كه باورم داري چند ساعتي قبل از آنكه برايت بنويسم باران باريد
شنبه 2 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 16:52 :: نويسنده : مهدي
دیشـــب خـــــــدا آروم صـــدام كـــرد و گفــــت : خــــــــــــدا جونم " این همون مخــــلوقی هست كه وقتـــــی آفریدیـــش به خودت آفـــــرین گفتی . . .
خدايا ميدونم تنهاي ولي غمت نباشه منم تنهام سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : مهدي
کودک بیچاره به زور جلوی خودش را گرفته بود تا گریهاش نگیرد. با ناراحتی و غمی سنگین مرتب این جمله را تکرار میکرد. مادر که باورش نمیشد با شگفتی تمام به چشمان پسرک خردسالش خیره شده بود.
ای کاش کودک بودم ،تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود. ای کاش کودک بودم ، تا از ته دل می خندیدم، نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم. ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو، همه چیز را فراموش می کردم دیدی عشقم...دیدی ای بهترینم ...دیدی ای خوشنام ترین نامها... دیدی عاقبت تو را یافتم...دیدم تو را و وجودم را به تو هدیه کردم... می دانم که خودت خواستی ..خود خواستی که منو جذب کردی... خوب به یاد دارم ...اولین پیامت را...میدانی چه میگویم...یادت هست... که خریدار دلم شدی ...باعث گرمی بازارم شدی... همان جا ...در کوی عاشقان ...تو بودی و من ... به بهای عشقت...چه گران پرداختم...تاوان عاشقیت را... دلم مات شد ... مات و مبهوت ... ترانه خوان شب من قلب تو بود.... یقین دارم که امن ترین جا ی زمان...قلب تو بود.. خوب یادم هست..آن قدیما..آن دوردورا...اما حیف.... من امروز سخت دل تنگ توام ...سخت دیوانه دیدار توام... دلتنگ تراز هر عاشق..آخه من...آخه من مجنون و دیوانه وشیدای توام.. شیفته یک لبخند...یک تبسم... شیفته عشق توام... باز تابش خورشید دلت...من دلگیر نمی از باران...
سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:عکس طنز , عکس عاشقانه , عاشقلانه , عشقولانه , عکس خنده دار , عکس روز , عکاسی , فقط عکس , عکس کودکات , کدوکان , کودکان , جالب , طنز وعاشقانه , عکس طنز وعاشقانه , عکس درخواستی , عکس مد روز , , :: 21:28 :: نويسنده : مهدي
زن: ببینم حقوق این ماهت کجاست؟ مرد: سر قبر بابات !! ( البته تو دلش میگه ) زن : جون من اذیت نکن میخام باهش ریمیل ، رژ و ..... بخرم. مرد: ندارم به پیر به پیغمیر ندارم !! بد بختم کردی زن (در حالی که جیب پشت شلوار شوهرش رو چک می کنه): پس کجا قایمش کردی ذلیل مرده؟! مرد با گریه: به خدا تو جیبام نیست! زن: ای وای اونجا رو کیفم گذاشتیش! مرد: امون نمیدی بهت بگم که زن: مرسی عزیزم بیخود نیست من اینقدر دوست دارم! مرد : خودتی
امروز با خودم فكر ميكردم كه تو .................. تو ميتوني اره تو ميتوني! چرا كه نتوني؟؟ تو ميتوني به منم بگي دوسم نداري ميتوني نخواي كه منو ببيني ميتوني گوشاتو ببندي وبه حرفام گوش ندي ميتوني دهنمو ببندي كه صدام درنياد ميتوني يه دنيا ازمن فاصله بگيري ميتوني به پيامكام جواب ندي ميتوني نوشته هامو نخوني ميتوني نوشته هامو نخوني اره بخدا قسم تو ميتوني همه ايكارارو انجام بدي تو حتي ميتوني جونمم بگيري اماااااااا!!!!!!!!! تو نميتوني ازمن بخواي كه دوست ندشته باشم نميتوني كه عشقتو از من بگيري چون اين عشق زائيده قلب منه ومال منه پس تو تمام تنهاييام به اين دلخوشم كه من دوست دارم حالا تو دوسم داشته باشي يا نه تو اين حس من تاثيري نداره ومن همچنان دوست دارم عشق من دوست دارم سلام سپيد امروز روز خوبي بود ميانترمم كه8نمره داشت 20گرفتم دوس داشتم همون لحظه بهت اس بدم وبگم كه چقد خوشحالم اما..... شاديامو تو صندوقچه قديمي مادربزرگم پنهون كردم هركي وقت داشتي بگو كه بيارمشون باهم تقسيمشون كنيم اي دليل خنده هاي من یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:قصه زيبای خفته در جنگل ,چارلي چاپين,رقص,پاريس,دلقك پير,ژرالدین,, :: 9:45 :: نويسنده : مهدي
ادامه مطلب ... یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:عاشه قانه ها,بهترين عاشقانه ها,بلندیهای بادگیر,وینی پو,هیت کلیف,كاترین ارشاو,امیلی برونته,رمانتیكترین جمله,ادبیات انگلیسی,ویلیام شكسپیر,رومئو و ژولیت,وی اچ اودن,دكتر زئوس, :: 9:17 :: نويسنده : مهدي
یك نظرسنجی در برایتون انگلیس نشان داد از نظر دوستداران ادبیات، یك خط از رمان «بلندیهای بادگیر» اثر «امیلی برونته»، رمانتیكترین جمله در تاریخ ادبیات انگلیسی است. ................ ادامه مطلب ... یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:بوسه,دانستنيهاي جنسي,زناشويي,لب,سلامت دندان,كاهش وزن تناسب اندام, :: 8:59 :: نويسنده : مهدي
اگر چشم مدخل روح باشد، آنوقت میتوان گفت که لب هم راهرو ذهن اسـت. مــا افکار خود را با یک لبخند انتقال می دهیم، عشق را در کلمـات می گنجانیم و علایق خود را با بوسه ابراز می نماییم. در یک بوسه مطالب عمیقی وجود دارد که بیان آن ها فرای لغات و کلمات است......... ادامه مطلب ...
چشمان من تماشاییست
هر بار اندامت
آن خواهش موزون را تکرار می کند
تو را می بینم
با شیطنت ایستاده گوشه ی سر نوشتم
و اندوه را گمراه می کنی
تو را آسمانی می بینم
که آبستن هزار خورشید است
مرا مردی بدان
که دستی بلند در چیدن ستاره دارد
هر روز بارها از نو آفریده می شوی
در من هیجان کشف سرزمین های ناشناخته ست
باید اعتراف کرد
زیبایی ات عدالت خدا را
انکار می کند
تقديم به سپيد
به نام سرفصل همه نامهها چه آنهايي كه نوشته شدند و چه آنهائي كه سپيد ماندند تا كاغذها سياه نشوند. يك سلام پر رنگ و چند نقطه چين …
ادامه مطلب ... |
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||||||
|